گُم کرده ام گُلی من و، در آرزوی او
دنیاست تیره در نظرم همچو موی او
گم کرده ام گلی است که در گُلستان حُسن
بر خود ندیده هیچ گُلی رنگ و بوی او
سرگشته ام چون بلبل شیدا به هر چمن
گُم کرده دست و پا ز پِی جستجوی او
بینم به هر چمن چو من آواره عندلیب
گُل مستِ ناز و بی خبر از های و هوی او
جویا شدم ز نرگس از چشم مست و، بود
چشمش خمار جرعه میی از سبوی او
گفتا: به دلبری است اگر شُهره چشم من
چشمم کشیده سرمه ای از خاک کوی او
گفتم به لاله: رنگ تو همرنگ اوست، گفت:
داغی به رو نهاده مرا رنگ روی او
پرداختم به سوسن و، دیدم به ده زبان
عاجز بُود که دم زند از گفتگوی او
تا خواستم ز غنچه کنم از لبش سوال
چون من فتاد عقده ای اندر گلوی او
پرسیدم از بنفشه که داری سراغ از او؟
از شرم، سرخ و زرد و سیه گشت روی او
اصل چو گشت یاس من از یاس و یاسمن
زد آتشین گل آتشم از آرزوی او
گفتم به رنگ و بوی گلِ سرخ جانفزاست
شاید که رهبرم شود از بوی سوی او
صد بار بوی کردم و یک ره نیافتم
بر تیرگاه نکهت بوی نکوی اوو
القصّه از تمامی گلها به رنگ و بوی او
حاصل نشد مراد من ز جستجوی او
خون شد دلم ز حسرت و، ترسم که عاقبت
بیچاره من به گور برم آرزوی او  ناهید همدانی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: